یکی مال مردم به تلبیس خوردچو برخاست لعنت بر ابلیس کردچنین گفتش ابلیس اندر رهیکه هرگز ندیدم چنین ابلهیتو را با من است ای فلان، آشتیبه جنگم چرا گردن افراشتی؟دریغ است فرموده? دیو زشتکه دست ملک بر تو خواهد نبشتروا داری از جهل و ناباکیتکه پاکان نویسند ناپاکیتطریقی به دست آر و صلحی بجویشفیعی برانگیز و عذری بگویکه یک لحظه صورت نبندد امانچو پیمانه پر شد به دور زمانوگر دست قوت نداری به کارچو بیچارگان دست زاری برآرگرت رفت از اندازه بیرون بدیچو گفتی که بد رفت نیک آمدیفراشو چو بینی ره صلح بازکه ناگه در توبه گردد فرازمرو زیر بار گنه ای پسرکه حمال عاجز بود در سفرپی نیکمردان بباید شتافتکه هر کاین سعادت طلب کرد یافتولیکن تو دنبال دیو خسیندانم که در صالحان چون رسی؟پیمبر کسی را شفاعتگر استکه بر جاده? شرع پیغمبر استره راست رو تا به منزل رسیتو بر ره نه ای زین قبل واپسیچو گاوی که عصار چشمش ببستدوان تا شب و شب همان جا که هست
گل آلودهای راه مسجد گرفت
ز بخت نگون طالع اندر شگفت
یکی زجر کردش که تَبّت یداک
مرو دامن آلوده بر جای پاک
مرا رقتی در دل آمد بر این
که پاک است و خرم بهشت برین
در آن جای پاکان امیدوار
گل آلوده? معصیت را چه کار؟
بهشت آن ستاند که طاعت برد
کرا نقد باید بضاعت برد
مکن، دامن از گرد زلّت بشوی
که ناگه ز بالا ببندند جوی
مگو مرغ دولت ز قیدم بجست
هنوزش سر رشته داری به دست
وگر دیر شد گرم رو باش و چست
ز دیر آمدن غم ندارد درست
هنوزت اجل دست خواهش نبست
برآور به درگاه دادار دست
مخسب ای گنه کرده? خفته، خیز
به عذر گناه آب چشمی بریز
چو حکم ضرورت بود کآبروی
بریزند باری بر این خاک کوی
ور آبت نماند شفیع آر پیش
کسی را که هست آبروی از تو بیش
به قهر ار براند خدای از درم
روان بزرگان شفیع آورم
نوشته شده توسط
گرت بیل
97/1/27:: 11:46 صبح
|
() نظر